چی میشه که یه متاهل ,,, ب همصحبت ,,به دوست ,,,, به رابطه ای پنهانی رو میاره ؟؟؟

همسرش کم گذاشته ؟؟؟

یا

خودش زیاده خواه شده ؟؟

یا

به اعتقاد من روابط فرا شویی دلیلش "احساس خلا عمیق" و  از نوعی پوچگرایی درونی نشات میگیره 
کسی که قادر به "تعمیر روابطش" نیست و مهارت های زندگی شویی رو نه یاد گرفته و نه قصدی برای یادگرفتنشون داره تصمیم میگیره با "تعویض رابطه" ( البته رابطه ای پنهانی و سراسر ترس و حقیرانه ) در صدد پر کردن خلا های زندگیش بر بیاد 

با استدلالاتی معمولا اینچنینی ????

همسرم من رو "درک" نمیکنه اما کسی پیدا شده عمیقا درکم کنه و منو بفهمه

همسرم من رو "نادیده و نشنیده" میگیره همیشه, اما حالا کسی رو پنهانی دارم که در مرکز توجهاتشم 

همسرم بهم "محبت" نمیکنه اما در کنارم کسی رو دارم هر لحظه بیتاب و دلتنگمه
 
و با این استدلالات درونی باعث توجیه و تداوم رابطه میشن

در روابط فرا شویی چون اغلب مدتهای کمی قادر به ملاقات هم هستند "جر و بحث و دعوایی" صورت نمیگیره و نوعی "همدلی و محبت مداوم" درش هست و این به فرا تر رفتن اون رابطه کمک میکنه تا جایی که همسران از زندگی واقعی و "قابل تعمیر خودشون" دلسرد و به سمت پیشروی بیشتر در این روابط گرایش پیدا میکنن 
دلایل به وجود اومدن روابط فراشویی بسیار زیاد,,,,,,اما باور بفرمایید انسانهایی گرفتار این روابط میشن که "دانایی اصلاح خود" و "تعمیر روابط شویی" رو ندارن و در هر رابطه ای هم که قرار بگیرن باز هم ممکنه باعث اشتباه و روزمرگی بشن 
یعنی کسانی که به نوعی رابطه ی "فرا شویی" رو با فردی "فرا از همسرشون" ایجاد کنن اگر با اون مورد هم ازدواج کنن باز هم دچار روزمرگی و شاید روابط دیگری بشن 

پس "در رابطه موندن" و "رابطه رو ساختن" و در مواقعی "تعمیر رابطه" هنریست و دانشی ست که باید اون رو فرا بگیریم 
اگر مهارتش رو نداریم و دانش لازم رو نداریم حتما نیازمند یک "روانشناس بالینی" هستیم برای پی بردن از عمق وجودمون ,
که ازش بیخبریم 
و باعث این اشتباهات در زندگیمون میشه
 و چون در ناخوداگاهمون مارو هدایت میکنه ای بسا ما اغلب دلیل واقعی ایجاد این روابط رو ندونیم و علیرغم میل باطنی مون هنوز هم ادامه ش بدیم و در "تخریب شخصیتی خودمون" و شریک زندگیمون, سهیم باشیم 
ادامه ی روابط فرا شویی ما رو به پوچی میرسونه و معنای زندگی رو در ما کمرنگ و کمرنگ تر میکنه
خیلی بحثش عمیقه 
و در ن و مردان دلایلش فرق داره 
و بسته به هر انسانی میتونه عاملش فرق کنه و البته درمان اون هم متفاوته .

*برگرفته از کانال روانشناسی*


آدم‌ها را در خیابان، رستوران و مهمانی‌ها به شکل گونی‌های متحرک می‌دیدم.

یک گونی انباشته از نیاز،,,,, آرزو و حسرت.

دکتر گفته بود تو باید این گونی را به عنوان یک واقعیت بپذیری و من پذیرفته بودم.

تنها چیزی که بعد از این پذیرفتن آزارم می‌داد، خاصیتِ کشسانیِ این گونی بود.

نه نیاز‌ها تمام می شد، نه آرزو‌ها و نه حسرت‌ها.

هر نیاز را که رفع می‌کردم، یک مقدار خستگی جایش را می‌گرفت به اضافه‌ی نیازی جدیدتر.

به هر آرزویی که می‌رسیدم یک مقدار مسئولیت تولید می‌کرد به اضافه‌ی ترسِ از دست دادنِ موفقیت به اضافه‌ی یک آرزوی بزرگتر.

وقتی هم به آرزویی نمی‌رسیدم، خودش پا برجا می‌ماند به اضافه‌ی حسرتی سنگین و کمر شکن.

طبعا به سراغِ آرزوهای دیگر می‌رفتم تا به آنها هم یا برسم یا نرسم و این گونی هیچ وقت پُر نمی‌شد و همیشه جا داشت.

دکتر بعد از شنیدن این ها گفت: این مشکل دیگر با مشاوره حل نمی شود، باید دارو مصرف کنی. دارو کمک می‌کند دیگر به ظرفیتِ این گونی توجه نکنی.

دکتر عاشقِ انهدامِ صورت مسئله است. من اما دارم به خالی کردنِ گونی فکر می‌کنم. سبک کردنِ آن تا حد ممکن. احتمالا باید خیلی سخت تر از پر کردنش باشد ولی شاید به امتحان کردنش بیارزد. 


همه یار دارن بی یار ماییم

حوصله ام سر رفته 

دلم میخواد بزنم بیرون 

جایی که کسی نباشه

میخوام تنهاااااااااا باشم حوصله ی کسی رو ندارم 

اما ,,, کجا ؟؟؟

پنج شنبه که میشه پارکینگ ما خالی میشه 

همه میرن مسافرت یا گردش 

وقتی پارکینگ خالی رو میبینم بغضم میگیره 

یادگذشته ما اول هفته آخر هفته حالیمون نبود 

همیشه بیرون بودیم 

چن وقتِ مسافرت نرفتم ؟؟؟

هرکی پیشنهاد میده بریم جایی میگم الان نه . بچه ها بزرگتر بشن بعد

دلم یه خبر خوب میخواد 

یه چی که حالِ دلمو خوب کنه 

یه هیجان تازه , یه شادی , یه جیغ از سر شوق 

مثلا چی ؟؟ مثلا ????

آهان برنده شدن تو بانک 

زنگ بزنن بگن تو قرعه کشی بانک برنده ی بنز شدی ????

چیه ؟؟ فک کردی دلم پی عشقِ ؟؟????

نه بابا از ما گذشته????

خداااااااااااااااا جووووووونم  منو دریاب .

دوستت دارم مخاطب خاصم . 

(خدا رو میگم با این تسبیحم بزنم تو چشمت ؟????)

♥️دوسِت دارم خداااااااااااااا♥️

 

 

 

 


چی میشه که یه متاهل ,,, ب همصحبت ,,به دوست ,,,, به رابطه ای پنهانی رو میاره ؟؟؟

همسرش کم گذاشته ؟؟؟

یا

خودش زیاده خواه شده ؟؟

یا

به اعتقاد من روابط فرا شویی دلیلش "احساس خلا عمیق" و  از نوعی پوچگرایی درونی نشات میگیره 
کسی که قادر به "تعمیر روابطش" نیست و مهارت های زندگی شویی رو نه یاد گرفته و نه قصدی برای یادگرفتنشون داره تصمیم میگیره با "تعویض رابطه" ( البته رابطه ای پنهانی و سراسر ترس و حقیرانه ) در صدد پر کردن خلا های زندگیش بر بیاد 

با استدلالاتی معمولا اینچنینی ????

همسرم من رو "درک" نمیکنه اما کسی پیدا شده عمیقا درکم کنه و منو بفهمه

همسرم من رو "نادیده و نشنیده" میگیره همیشه, اما حالا کسی رو پنهانی دارم که در مرکز توجهاتشم 

همسرم بهم "محبت" نمیکنه اما در کنارم کسی رو دارم هر لحظه بیتاب و دلتنگمه
 
و با این استدلالات درونی باعث توجیه و تداوم رابطه میشن

در روابط فرا شویی چون اغلب مدتهای کمی قادر به ملاقات هم هستند "جر و بحث و دعوایی" صورت نمیگیره و نوعی "همدلی و محبت مداوم" درش هست و این به فرا تر رفتن اون رابطه کمک میکنه تا جایی که همسران از زندگی واقعی و "قابل تعمیر خودشون" دلسرد و به سمت پیشروی بیشتر در این روابط گرایش پیدا میکنن 
دلایل به وجود اومدن روابط فراشویی بسیار زیاد,,,,,,اما باور بفرمایید انسانهایی گرفتار این روابط میشن که "دانایی اصلاح خود" و "تعمیر روابط شویی" رو ندارن و در هر رابطه ای هم که قرار بگیرن باز هم ممکنه باعث اشتباه و روزمرگی بشن 
یعنی کسانی که به نوعی رابطه ی "فرا شویی" رو با فردی "فرا از همسرشون" ایجاد کنن اگر با اون مورد هم ازدواج کنن باز هم دچار روزمرگی و شاید روابط دیگری بشن 

پس "در رابطه موندن" و "رابطه رو ساختن" و در مواقعی "تعمیر رابطه" هنریست و دانشی ست که باید اون رو فرا بگیریم 
اگر مهارتش رو نداریم و دانش لازم رو نداریم حتما نیازمند یک "روانشناس بالینی" هستیم برای پی بردن از عمق وجودمون ,
که ازش بیخبریم 
و باعث این اشتباهات در زندگیمون میشه
 و چون در ناخوداگاهمون مارو هدایت میکنه ای بسا ما اغلب دلیل واقعی ایجاد این روابط رو ندونیم و علیرغم میل باطنی مون هنوز هم ادامه ش بدیم و در "تخریب شخصیتی خودمون" و شریک زندگیمون, سهیم باشیم 
ادامه ی روابط فرا شویی ما رو به پوچی میرسونه و معنای زندگی رو در ما کمرنگ و کمرنگ تر میکنه
خیلی بحثش عمیقه 
و در ن و مردان دلایلش فرق داره 
و بسته به هر انسانی میتونه عاملش فرق کنه و البته درمان اون هم متفاوته .

*برگرفته از کانال روانشناسی*


آدم‌ها را در خیابان، رستوران و مهمانی‌ها به شکل گونی‌های متحرک می‌دیدم.

یک گونی انباشته از نیاز،,,,, آرزو و حسرت.

دکتر گفته بود تو باید این گونی را به عنوان یک واقعیت بپذیری و من پذیرفته بودم.

تنها چیزی که بعد از این پذیرفتن آزارم می‌داد، خاصیتِ کشسانیِ این گونی بود.

نه نیاز‌ها تمام می شد، نه آرزو‌ها و نه حسرت‌ها.

هر نیاز را که رفع می‌کردم، یک مقدار خستگی جایش را می‌گرفت به اضافه‌ی نیازی جدیدتر.

به هر آرزویی که می‌رسیدم یک مقدار مسئولیت تولید می‌کرد به اضافه‌ی ترسِ از دست دادنِ موفقیت به اضافه‌ی یک آرزوی بزرگتر.

وقتی هم به آرزویی نمی‌رسیدم، خودش پا برجا می‌ماند به اضافه‌ی حسرتی سنگین و کمر شکن.

طبعا به سراغِ آرزوهای دیگر می‌رفتم تا به آنها هم یا برسم یا نرسم و این گونی هیچ وقت پُر نمی‌شد و همیشه جا داشت.

دکتر بعد از شنیدن این ها گفت: این مشکل دیگر با مشاوره حل نمی شود، باید دارو مصرف کنی. دارو کمک می‌کند دیگر به ظرفیتِ این گونی توجه نکنی.

دکتر عاشقِ انهدامِ صورت مسئله است. من اما دارم به خالی کردنِ گونی فکر می‌کنم. سبک کردنِ آن تا حد ممکن. احتمالا باید خیلی سخت تر از پر کردنش باشد ولی شاید به امتحان کردنش بیارزد. 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرندیار | نیازمندی های پرند اخبار و حواشي های باشگاه پرسپوليس پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان خاله حضوری دیوار بزرگ کردستان wings جایی برای من askingalexandria دانلود رایگان نمونه سوالات آیین نامه راهنمایی و رانندگی دعوت به نماز